×
×

بهائیت و ارتش پهلوی: تحلیل نفوذ و تأثیرگذاری از زبان شاداب عسگری
نقد و بررسی بهائیت و نقش آن در ارتش پهلوی

  • کد نوشته: 1593
  • ۲۶ آبان ۱۴۰۳
  • ۰
  • نقد و بررسی فرقه‌های انحرافی بدون بررسی تاریخی ممکن نیست و به شناخت صحیحی منجر نخواهد شد. بهائیت با استفاده از دو حربه "نفوذ" و "مظلوم‌نمایی" به اهداف خود می‌رسد. شاداب عسگری، پژوهشگر این حوزه، در دو جلد کتاب به "نفوذ بهائیت در ارتش پهلوی" و "مظلوم‌نمایی بهائیت" پرداخته است. در مصاحبه‌ای که در ادامه ارائه می‌شود، با استناد به اسناد تاریخی و مصادیق مختلف، به بررسی این موضوعات و لزوم بازنگری در نگرش‌های انتقادی به بهائیت تأکید می‌کند.
    نقد و بررسی بهائیت و نقش آن در ارتش پهلوی
  • برای شروع، قدری از خود بگویید؛ چطور شد که به تحقیق و نقد بهائیت علاقه‌مند شدید؟

    بسم الله الرحمن الرحیم. شاداب عسگری هستم، ۶۲ ساله و بازنشسته نیروهای مسلح. بیشتر عمرم را در اصفهان گذرانده‌ام. از کودکی با بهائیان و بابیان خواسته یا ناخواسته برخورد داشتم و در طول دفاع مقدس و خدمتم مصادیقی از ناقض رفتاری آن‌ها را مشاهده کردم. به همین دلیل، ۱۰ سال است که به تحقیق درباره بهائیان نظامی مشغولم. نتیجه این تحقیقات در کتاب «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم» منتشر شده و به زودی کتاب دوم نیز منتشر خواهد شد.

    چطــور بــه پژوهــش تخصصــی در مقولــه بهائیان نظامی گرایش پیدا کردید؟ قدری درباره نفــوذ افــراد بهائــی در حکومــت پهلــوی توضیح بفرمایید.

    در طول دفاع مقدس، با بهائیانی برخورد داشتم که می‌گفتند در دینشان اسلحه به دست گرفتن گناه است، اما متوجه شدم که برخی از آن‌ها به درجات بالای نظامی رسیده‌اند. یک مورد خاص “همافر جهانبخش فرح‌بخش” بود که در پایگاه هشتم شکاری اصفهان خرابکاری می‌کرد و قصد داشت با قطع بندهای چترهای نجات و قرار دادن ابزار در دهانه هواپیماها، آن‌ها را از کار بیندازد. این تناقضات باعث شد تا درباره نفوذ بهائیان در ارتش تحقیق کنم. فهمیدم که از سال ۱۲۶۵ بهائیان به تدریج وارد ارتش شده و تا سال ۱۲۸۰ نفوذ خود را تقویت کرده بودند. فردی به نام “ناظم‌الحکما” نقش کلیدی در این نفوذ داشت. او که در دارالفنون پزشکی خوانده بود، وارد ارتش شد و خانواده‌اش نیز در حوزه‌های نظامی و اقتصادی فعالیت داشتند.

    در طول سال‌های مطالعه وپژوهش درباره بهائیان،اولین نکته‌ مهمی که درباره این فرقه دریافتید،چه بود؟

    بهائی‌ها بیشتر به دنبال تأثیرگذاری و آلوده کردن مسلمانان هستند تا بهائی کردن همه. آن‌ها موسساتی تشکیل می‌دهند که در ظاهر مسلمانانی نیز در آن‌ها حضور دارند، تا توجه و ظن کسی به این موسسات جلب نشود و بتوانند از این طریق به اطلاعات دست پیدا کنند. دلیل تمرکز بهائیان بر ارتش این است که در قرون ۱۸ و ۱۹ و به ویژه قرن ۲۰، ارتش‌ها نقش بسیار مهمی در تاریخ جهان ایفا کردند. انگلیسی‌ها با استفاده از تجربه‌شان در هند، فرقه‌هایی مثل بابیت، بهائیت و صوفیه را در ایران ایجاد کردند تا کنترل را به دست بگیرند. همان‌طور که در عربستان، وهابیت را ایجاد کردند. بهائیان نیز با بهره‌گیری از این تجربه‌ها فهمیدند که قدرت در ارتش است و به همین دلیل تمرکز خود را بر نفوذ در ارتش گذاشتند تا بتوانند نفوذ و کنترل بیشتری داشته باشند.

    ایــن مســئله تمرکــز بــر ارتــش،چطــور واز چه برهه‌ای،شکل جدی وصورت عملیاتی به خود گرفت؟

    بهائی‌ها به دنبال تأثیرگذاری بر مسلمانان و نفوذ در ارتش ایران بودند، نه لزوماً بهائی کردن همه. پس از انقلاب اکتبر و تغییرات در روسیه، انگلیسی‌ها بر ایران تمرکز کردند تا مانع نفوذ روس‌ها شوند و برای این کار، ارتش ایران را تقویت کردند. در این فرآیند، بهائی‌ها نقش مهمی ایفا کردند و رضاخان را معرفی کرده و از او حمایت کردند. داستان از این قرار است که شعاع‌الله علایی، پسر دکتر ناظم‌الحکما، با انتقال پول از خزانه‌داری کل به قزاق‌ها و رضاخان، زمینه کودتای رضاخان را فراهم کرد. انگلیسی‌ها به محمود جم دستور دادند که این پول را توسط یک بهائی به قزاق‌ها منتقل کنند و رضاخان کودتا را انجام داد. پس از کودتا، بهائیان نفوذ خود را در ارتش تقویت کردند و افراد مهمی مانند سرلشکر شعاع‌الله علایی و حبیب شیبانی را در ارتش قرار دادند. رضاخان که خود بهائی‌ها را در ارتش قبول داشت، به آن‌ها اجازه داد تا در ارتش رشد کنند. نهایتاً، بهائیان با نفوذ در ارتش و دیگر نهادهای حکومتی، به دنبال کنترل و تأثیرگذاری بر ایران بودند و در این راه از حمایت انگلیسی‌ها نیز برخوردار بودند.

    این‌نفوذ بعد از تبعید رضاخان، در دوره‌های بعدی یعنی پادشــاهی محمدرضا پهلوی هم با همین شدت ورویکرد ادامه داشت؟

    بله، این یک نکته جالب و ظریف است؛ همانطور که در کنار رضاخان، افرادی مانند علایی، اسدالله حسین‌پور و چند بهائی دیگر قرار می‌گیرند تا کودتا کند، در کنار محمدرضا هم اسدالله صنیعی به عنوان آجودان و رئیس دفتر قرار میگیرد و سروان پزشک عبدالکریم ایادی نیز در کنار «علیرضا پهلوی» به عنوان پزشک مخصوص فعالیت میکند. در میان دانشــجویان همراه شاهپور غالمرضا هم سرهنگ «حسین وحدت‌حق« قرار میگیرد که او هم بهائی است؛ یعنی از ابتدای تحصیلات و حضور هر یک از این اعضای خاندان سلطنت در صحنه‌های مختلف، یک بهائی در کنارشان بوده‌است که نکته‌ای است قابل تأمل.

    بعد از تمرکز و نفوذ گسترده بهائیان در ارتش، نیروهای شاغل در این حوزه، چه وا کنشی داشتند؟

    بهائی‌ها پس از ورود به ارتش، قدرت را به دست گرفتند و رشد کردند. برخی ارتشی‌ها مانند جهانبانی و امیراحمدی با بهائی‌ها همکاری کردند، در حالی که دیگران از طریق ازدواج با خانواده‌های بهائی به موفقیت رسیدند. نمونه‌های این ازدواج‌ها شامل سپهبد خلیل بخشی‌آذر و سپهبد پرویز خسروانی هستند. این پیوندها به بهائی‌ها کمک کرد تا به مقامات بالا برسند و نقش‌های مهمی در ارتش و حکومت پهلوی ایفا کنند.

    بهائی‌ها در دوران پهلوی نه تنها در ارتش، بلکه در حوزه‌های دیگر مانند فرهنگ، آموزش و پرورش و اقتصاد نیز نفوذ داشتند. مدارس بهائی که تعطیل شدند، جای خود را به مدارس دیگری مانند جمشید جم و فیروزبهرام دادند که همچنان به فعالیت ادامه دادند.

    بهائی‌ها همچنین در قالب سازمان‌های مردم‌نهاد (سمن‌ها) فعالیت‌های مختلفی انجام می‌دهند و از حمایت‌های بین‌المللی برخوردارند، که این امر نوعی حفاظت بین‌المللی برای آن‌ها ایجاد کرده است.

    یک سؤال که در اینجا پیش‌ می‌آید این است که آیا بهائیان نفوذی در ارتش یاسایر ارگان‌های پهلــوی به صــورت صریح بــر بهائی بــودن خود اذعــان می‌داشــتند یــا اینکــه در آن برهــه هــم از همیــن ترفندهــای ظاهرســازی کــه می‌فرماییــد، استفاده می‌کردند؟

    شاید از اواسط دوره پهلوی به بعد، بهائی‌ها بیشتر در نقش‌های پشت‌پرده بودند و بسیاری از کارها توسط افرادی که فریب خورده یا مسلمان‌نما بودند، انجام می‌شد. در تحقیقات خود در سال ۱۴۰۰، من یک لیست از ۱۴۰۰ نفر بهائی شناسایی کردم که تنها سه نفر دین خود را به صراحت بیان کرده بودند و باقی خود را مسلمان اعلام کرده و تحت عنوان مسلمان استخدام شده بودند. این وضعیت را رضاخان در سال ۱۳۱۴ با دستور ارائه اسامی بهائیان لشکر ۲ مرکز به وجود آورد. چهار نفر از این افراد که بهائی بودند، با درخواست از آن‌ها برای تغییر دین به اسلام و تعهد به عدم تبلیغ بهائی‌گری، موافقت کردند. یکی از این افراد، سروان عبدالکریم ایادی بود که پس از موافقت، دین خود را اسلام اعلام کرد و در ارتش ماند. این ترفند رضاخان باعث شد که بهائی‌ها به‌طور پنهانی در سیستم حضور پیدا کنند. همچنین در میان کسانی که در ارتش بودند، افرادی چون سرلشکر یوسفی و سرتیپ بیژن انور که از منابع معتبر بهائی بودن آن‌ها تایید شده، به‌صورت پنهانی بهائی بودند، ولی هیچ‌گونه سند رسمی برای این افراد وجود نداشت.

    بحث تسجیل که همیشه به‌عنوان ملاک مهم بهائی بودن مطرح بوده، نیاز به تجدیدنظر دارد. در کتاب جدیدم با عنوان “سیاست‌های تسجیل” به این موضوع پرداخته‌ام. ابتدا هدف از تسجیل این بود که بهائی‌ها آماری از جمعیت خود ارائه دهند، اما بعداً متوجه شدند که این کار می‌تواند کاربردهای دیگری نیز داشته باشد. به‌طور مثال، کسانی که شماره تسجیل نداشتند، بهائی محسوب نمی‌شدند. حتی امروز برخی می‌گویند افراد مشهوری مانند «امیرعباس هویدا» و «فرخرو پارسا» شماره تسجیل ندارند. این مسئله به فرصتی برای بهائیان تبدیل شد، به‌طوری که برخی از آن‌ها برای حفظ شغل، خانواده یا امنیت خود از دفاتر تسجیل درخواست حذف نام کرده‌اند تا از خطر طرد شدن در امان بمانند.

    یک دسته هم کسانی بودند که اصلاً ثبت نمی‌شدند، مانند همان سرلشکر یوسفی. حالا اگر ما این افراد را پیدا نکردیم و همچنان باقی مانده باشند، چه؟ من در حوزه ارتش تحقیق کرده‌ام، اما در سایر حوزه‌ها مانند دادگستری، آموزش و پرورش و وزارتخانه‌ها نیز بحث نفوذ مطرح است. می‌خواهم بگویم، دیگر زمان آن که فقط به دنبال افراد دارای شماره تسجیل بگردیم، گذشته است. باید تنها و تنها تمرکزمون روی رفتارهای افراد باشد..

    باتوجه به این حد از نفوذ بهائیت در دربار پهلوی، رویکرد خوِدسران این رژیم یعنی رضا ومحمدرضا به طور مشخص، نسبت به مسلک و مبانی اعتقادی بهائیت چگونه بود؟

    اینها اساسا بیخدا بودند و اصلاً به خدا اعتقادی نداشتند، بهائی نبودند ولی به خدا هم اعتقادی نداشتند. رضاخان، آدم بسیار سخیفی بــود، یک قــزاق واقعی که شعورش بیشتر از قزاقی نمی‌کشید. رضاخان فکر میکرد با یکسری کارها بزرگ می‌شود. مثلاً، ا گر حجاب را بردارد یا کلاه یاکت و شلوار را اجباری کند، همه چیز درست می‌شود، انگار مشکلات ما این‌ها بود؟! رضاشاه، آدم سخیفی بود. هم او و هم محمدرضا، مسلمان اسمی بودند و به اسم مسلمان اسمی هم مردند و نه تنها هیچ مخالفت و مشکلی با بهائیه‌ا نداشتند، بلکه کاملاً هم در خدمتشان بودند. من به ضرس‌قاطع می‌گویم، هر زمانی هم هر کسی خواست، حاضرم مناظره و اثبات کنم که ا گر انقالب ما سال ۱۳۵۷ پیروز نشده بود و تا سال۶۰ طول می‌کشــید، قطعــا بهائیت در ایران، رسمی می‌شد.

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *