×
×

خانقاه و صوفیه از دیدگاه مولوی
نقش خانقاه در اباحی‌گری صوفیه

  • کد نوشته: 1288
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
  • ۰
  • یکی از مهم‌ترین ابداعات بدعتانه متصوفه، «خانقاه» است که در اشعار و اندیشه‌های مولانا نیز مورد اشاره و نقد قرار گرفته و در نوشتار حاضر، ضمن مروری بر این بدعت، فرازهایی از اشارات مولانا در این باب منعکس می‌گردد.
    نقش خانقاه در اباحی‌گری صوفیه
  • «خانقاه» معرب شده لفظ فارسی «خانگاه» است. خانگاه، کلمه مرکبی است از «خان» و «گاه» به معنی کاروانسرا یا «خوان» و «گاه» به معنای «سفره سرا»(محل سفره انداختن). برخی نیز به  ترکیب «خانه» و «گاه» اشاره کرده‌اند می‌توان گفت خانقاه در همه موارد فوق، کاربرد داشته‌است بی‌شک، لفظ خانقاه از حقایق شرعیه یا متشرعه نبوده‌است؛ یعنی در قرآن و روایات، چیزی به نام خانقاه وجود ندارد

    تاریخ و اسناد دقیقی از تأسیس اولین خانقاه در جهان اسلام وجود ندارد و ظاهراً، مانویان به عبادتگاه خود پیش از اسلام، خانگاه می‌گفتند می توان گفت درویشان و صوفیان این لفظ را از مانویان اقتباس کرده باشند.(۱)

    محل عبادت، راز و نیاز و انجام مراسم دینی مسلمانان، مسجد است و در هر حال، ایجاد خانقاه با رویکرد مذهبی با انگیزه تأسیس مسجد، تعارض داشت. ایجاد خانقاه را دست‌کم می‌توان  قرائتی متفاوت از قرائت مرسوم از دین اسلام محسوب کرد و این، آغاز یک زاویه و رویش یک انحراف در ملت و امت واحده اسلامی به شمار می‌رفت. خانقاه در وهله نخست، محل تجمع زاهدان تارک جامعه و کنج عزلتی برای ریاضت‌کشانی با اعمال شاقه بود؛ صوفیان با اسکان و اطراق در خانقاه، از زن و فرزند و زندگی خانوادگی و جامعه، اعراض و به حداقل خورد و خواب بسنده می‌کردند اما زهد خشک و افراطی آن‌ها، دوام چندانی نیاورد و با ورود «ابوبکر شبلی» و «بایزید بسطامی» به خانقاه، تب ریاضت‌کشی‌شان فرونشست و به تفکر و ساماندهی عقایدشان روی آوردند. از این پس، صوفیه نه فقط به لذات و عیش و نوش خرده نمی‌گرفتند بلکه خود نیز در طلب لذت‌های مادی مسابقه می‌گذاشتند و گاهی از قوّالان و سپس از نوازندگان و مطربان هم به خانقاه دعوت می‌کردند تا حال و هوای یکنواخت و کسالت‌آور آن را به وجد آورده، نشاط و طراوت را به محفل صوفیان بازگرداند و نام این مجالس را «مجلس سماع» گذاشتند.

    از زهد خشک به کامجویی

    به هر جهت خانقاه، از افراط در زهد خشک به افراط در لذت‌جویی و کامروایی روی آورد. البته عقلای قوم از جمله «شیخ سعید ابوالخیر»، به کلی نسبت به روی آوردن صوفیان به رقص سماع بدبین بوده، تلاش نمودند تا مانع این بدعت در صوفیه شوند ولی توفیقی نیافتند. گویند «ابو العلا معری»، شاعر نامی عرب و متوفای قرن پنجم، خطاب به بزرگان صوفیه می‌گفت: آیا خدا در قرآن به شما فرمان داده و امرکرده که مثل بهائم و حیوانات بخورید، عشق‌بازی کنید و برقصید؟

    بیاعتنایی به شریعت

    شاید بی اعتنایی به شریعت، بزرگ‌ترین خطای صوفیه بود تا آنان را به قعر چاه اباحی‌گری فرو برد. صوفیان در مکتوبات و منشورات خود با افتخار می‌گویند: «الصوفی لا مذهب له» لا مذهبی را با افتخار جار می‌زدند و به‌راحتی از مذهبی به مذهب دیگر عدول می‌نمودند. متأسفانه در میان صوفیه از دیرباز، تفکر جدایی طریقت از شریعت، نضج و نفوذ پیدا نمود، تا جایی‌که این جدایی اندک اندک به یکی از شعائر درویشان و متصوفه تبدیل شد و شعار تعارض طریقت با شریعت و الصوفی لا مذهب له، نماد تصوف و نشان طریقت گشت. آنان شریعت را پوسته و طریقت را لُبّ و مغر دین می‌دانستند و می‌گفتند سالک تا به وسیله طریقت از شریعت عبور نکند، به حقیقت دین نخواهدرسید. اتفاقاً همین شریعت‌گریزی و شریعت‌ستیزی متصوفه، برایشان از جهتی خوب شد؛ چراکه، طبیعتاً در جامعه دینی، افراد قانون‌گریزی که اهل اباحیگری باشند کم نیستند و اینگونه جذب خانقاه می‌شدند. به این ترتیب، کم‌کم خانقاه به محلی برای مخالفان شرع و گریز از احکام و انجام منکرات و حرام‌های الهی تبدیل شد.

    مولوی که خود صدر اماثل تصوف و شیخ افاضل عرفان اسلامی است، نه‌تنها به عدول خانقاه از شرع، گواهی می‌دهد، بلکه می‌گوید غیر از شرع‌ستیزی و عمل منافی عفت، چیزی در صوفیان نمانده‌است:

    «هست صوفی انکه شد صفوت طلب        نه لباس صوف و خیاطی و دب

    صوفیی گشته به پیش این لئام               الخیاطه و اللواطه والسلام»

    جلال‌الدین محمد تأکید دارد که صوفی باید صافدل باشد و طالب صفا و بی‌پیرایگی باطنی، نه ظاهرسازی و رسیدگی به لباس و پوشش و نحوه راه رفتن با دبدبه. سپس می‌افزاید تصوف زمان ما و مدعیان عرفان و طریقت فرومایه، مرادف با لباس مخصوص و خرقه دوختن و «لواط کردن» است. شاید مولوی به هیچ‌یک از اصناف، این‌گونه تندی نکرده و نسبت ناروا را روا ندانسته باشد. ممکن است گفته شود مولوی، اراده جدی در نسبت همجنس‌بازی به خانقاهیان نداشته‌است، در جواب می‌گوییم این‌گونه نیست بلکه نسبت فسق و فجور و همجنس‌بازی و بی‌مبالاتی را عالماً، عامداً و مکرراً به خانقاه‌نشینان داده‌است. نسبت دادن شنیع‌ترین افعال به خانقاهیان، آنهم از طرف جلال‌الدین مولوی که عموم صوفیه به وجود او افتخار می‌کنند، سخن گزافی نباید باشد. شاید کسی گمان برد که صفت قبیح تمایل به همجنس بازی در خانقاه، یک اتفاق و امر موردی است و مولوی این صفت قبیح را به صورت یک بلیه عام در خانقاه نشمرده‌است ولی، هم شواهد و قرائن زیادی هست، هم صورت عقلی دارد؛ چراکه، بیکاری، عاطل بودن، بیتوته و اطراق طولانی در خانقاه توأم با عدم اختیار زندگی زناشویی، این عمل قبیح را ممکن می‌نماید، چنانکه «ابن جوزی عرب» در کتاب «تلبیس ابلیس» معتقد است: «در میان ما مصریان، همجنس‌بازی خانقاه‌نشینان چنان شهرتی داشت که ما از ورود و اطراق پسران نورسته به خانقاه، بیشتر از دوشیزگان می‌ترسیدیم»

    از اینکه بگذریم، صفت دیگری که مولوی پدیده خانقاه‌نشینی را بدان متصف می‌سازد، دریوزگی توأم با بی‌پروایی برای سیر کردن شکم است. او در یک مثنوی بلند با استناد به حدیث «کاد الفقر ان یکون کفرا»(۲) می‌گوید فقر و تهیدستی درویشان، آنان را به حرامخواری برای سیر کردن شکم خود وامی‌داشت. بدتر از حرامخواری، توجیه حرامخواری بود که صوفیان می‌گفتند چون مضطر و گرفتار می‌تواند برای سد جوع به مردارخواری روی آورد، پس ما هم می‌توانیم به مال مردم دستبرد بزنیم تا شکمی از عزا درآوریم. مولوی می‌گوید:

    «صوفیی در خانقاه از ره رسید                 مرکب خود را برد و در آخُر کشید

    آب کش داد و علف از دست خویش           نه چنین صوفی که ما گفتیم پیش

    احتیاطش کرد از سهو و خباط                 چون قضا آید چه سود ست و احتیاط

    صوفیان تقصیر بودند و فقیر                    کاد فقرا ان یکن کفرا یبیر

    از سر تقصیر آن صوفی رمه                   خر فروشی در گرفتند آن همه

    کز ضرورت هست مرداری مباح              بس فسادی کز ضرورت شد صلاح

    هم در آن دم آن خرک بفروختند                لوت آوردند و شمع افروختند

    ولوله افتاد اندر خانقه                           کامشبان لوت و سماعست و وله»

    مولوی بی‌آنکه با صراحت بیان نماید، به تعارض شریعت با طریقت صوفیانه می‌پردازد. تا اینجا نشان داد که صوفیان، هم در مال غیر تصرف کرده و هم اکل بالباطل می‌نمایند.

    مرید و مرادی

    شاید زیانبارترین رفتار و اخلاق خانقاهی که آثار انحطاطی عمیقی دارد، بحث مرید و مرادی و تقلید بی‌چون و چرای مریدان از اقطاب و مرشدهای خود است، این نوعی شستشوی مغزی و یا بهتر بگوییم، استثمار و بردگی است. آنهم بردگی از نوع قلبی و روانی؛ یعنی صوفیه، افرادی می‌خواهد که قلب و عقلشان در دست پیر و مرشد باشد. حریت و آزادگی جلال‌الدین را باید در چنین مواضعی دید. با وجود اینکه خود، عارف مسلک و از متصوفه است اما بی‌دریغ و بیدرنگ، تقلید صرف و تبعیت بی‌چون و چرا از هر کس و هر مرادی از عرفا و متصوفه را برنتافته و می‌گوید به طمع رسیدن به مقامات معنوی، از هرکسی تقلید نکنید که طمع رسیدن به مراتب عالی عرفان نیز آدمی را به اسارت و دام نا اهلان و دنیاطلب می‌اندازد:

    «صاف خواهی چشم و عقل و سمع را          بر دران تو پرده‌های طمع را

    زانک آن تقلید صوفی از طمع                عقل او بر بست از نور و لمع

    طمع لوت و طمع آن ذوق وسماع             مانع آمد عقل را از اطلاع

    هر که از دیدار برخوردار شد           این جهان در چشم او مردار شد

    لیک آن صوفی ز مستی دور بود       لا جرم در حرص او شبکور بود»

    اسب تروی

    در پایان، نتیجه جالب‌توجهی که از کلام و دیدگاه مولوی حاصل می‌شود، این است که به باور وی، خانقاه مانند اسب تراوی است که فقط به نفع دشمن دین وارد عمل شده و جبهه حق را تضعیف می‌کند. به عبارت دیگر مولوی، سیمایی از خانقاه ارائه داده که امروز «شبیخون فرهنگی» خوانده می‌شود. جلال‌الدین مولوی با زبان شعر و تمثیل به بهترین وجه نشان داده که ساکنان خانقاه بدون اینکه خود بخواهند یا بدانند، زیرآب دین را می‌زنند و با بسترسازی برای فساد و فحشا در خانقاه، از رقص مطربانه گرفته تا لواط، همجنس‌بازی، حرامخواری، بیکاری و دریوزگی، «اندلس‌سازی» را در میان جامعه مسلمانان پی‌ریزی می‌کنند، در صورتی که ای‌بسا خود صوفیه هم مایل به آن نباشند. صوفیان بایستی موعظه و فرمان  قرآنی «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (۳) را آویزه گوش نموده وِالا با ایجاد هر فرقه‌ای، جدایی از امت واحده، قطعی است که لاجرم خوراک گرگ راه می‌شوند. به قول مولوی:

    «در میان امت مرحوم باش               سنت احمد مهل محکوم باش

    دیو گرگست و تو همچون یوسفی      دامن یعقوب مگذار ای صفی

    گرگ اغلب آن گهی گیرا بود          کز رمه شیشک به خود تنها رود»

     

    دانلود نسخه PDF

     

    پی‌نوشت

    • کیانی، محسن، تاریخ خانقاه در ایران، طهوری، ۱۳۶۹، ص۶۱.
    • الکافی، ج ۲، ص ۳۰۷ .
    • سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه ۱۰۳
    نویسنده: منصور کیانی

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *