حسینعلینوری (بهاء ا…) در کتاب «مبین» درباره خود مینویسد: بگو در هیکل من جز هیکل خدا دیده نمیشود و نه در زیبایی من جز زیبایی او، و نه در هستی من جز هستی او، و نه در سکون من جز سکون او، و نه در ذات من جز ذات او.¹
وی شهر عکا را که به آنجا تبعید شدهبود، «زندان اعظم» خوانده و در کتاب مبین، خود را خدای زندانی بیان کرده و مینویسد: هیچ خدایی جز من که در عکا زندانی شده و یگانهام، وجود ندارد.² و ادامه میدهد: کسی که جهان را برای خود آباد کردهاست، در اثر کارهای ستمگران در ویرانترین شهرها(عکا) ساکن شدهاست.³
خود حسینعلی اعتراف نموده که در ادعای الوهیت، از علیمحمدشیرازی (باب) پیروی کردهاست: او در این هنگام میگوید همانا من خدا هستم، جز من خدایی نیست همانطور که پیش از این نقطه اولی( علیمحمد باب) چنین سخنی گفت.⁴
مبلغان بهائی، این جملات را تحت عنوان اینکه منظور میرزا حسینعلی، تجلی کردن خدا در وی و مظهریت اوست، توجیه میکنند. در پاسخ به این ادعاها باید توجه کرد که هیچ مخلوقی، هرچند پاک و مهذب باشد، نمیتواند مظهر کامل ذات حق و نمایانگر حقیقت او بهشمار آید، چرا که مخلوقات همواره نیازمند و فقیرند و موجود فقیر چگونه میتواند آیینه ذات موجود غنی باشد؟ پس ادعای الوهیت یا مظهریت تامه، خواب و خیالی بیش نیست.
۱. حسینعلی نوری، مبین، صفحه۱۷
۲. همان، صفحه۲۲۹
۳. همان.
۴. حسینعلی نوری، ک بدیع، صفحه ۱۵۴
دیدگاهتان را بنویسید