در گذشته، مبلغان مسیحیت تبشیری به صورت هیئتی یا انفرادی به کشورها سفر میکردند. آنها میدانستند که ملتها مخصوصا در کشورهای اسلامی، نسبت به فرهنگ وارداتی و غربی موضعگیری میکنند، لذا سعی میکردند ابتدا فرهنگ را تغییر دهند و سپس جامعه هدف را با خود همراه کنند. این امر از طریق نفوذ در فرهنگ سنتی انجام میشد. اما پس از جنگ جهانی اول و دوم مبشران مسیحی به فکر افتادند تا جریانی به نام میسیولوژی را راهاندازی کنند. میسیولوژی در واقع علم تبشیر است. به عبارت دقیقتر، ما قبلاً با میسیونری به عنوان فعالیت تبشیری مواجه بودیم؛ عدهای به عنوان مبشر – کشیش، اسقف، راهب و مانند آن- با وظایف تعریف شده از سوی کلیسای کاتولیک یا پروتستان برای تبشیر اقدام میکردند. اما در دوره جدید، استراتژیهایشان را مورد بازنگری قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که دیگر بر روی تغییر فرهنگ جامعه هدف، تأکید نداشته باشند. در واقع آنها به تبشیر به عنوان یک علم نگاه کردند و مجموعه کنفرانسهایی در این زمینه تشکیل دادند که همایش ادینبورگ در آمریکا مهمترین آنها بود. از آن پس میسیولوژی دیگر به یک جریان تبدیل شد. دپارتمانها، مؤسسات و انجمنهایی شکل گرفت مجلات زیادی در این زمینه چاپ شد.
میسیولوژی به عنوان علم تبشیر، به چهار زیرشاخه تقسیم میشود:
یک بخش آن تاریخ است که در آن گذشته و تاریخ تبشیر مورد بررسی قرار میگیرد تا نقاط ضعف، شناسایی شوند.
بخش دیگر، علوم اجتماعی است یعنی میسیونرها دیگر صرفا با تکیه بر کتاب مقدس، عمل نمیکنند بلکه از ظرفیت علوم اجتماعی و انسانی مثل جامعهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی، اقتصاد، سیاست، زبان و مانند آن نیز به نفع خود بهره میبرند.
بخش سوم الهیات است. الهیات مسیحی در گذشته، همه علوم را دربرمیگرفت اما در دورههای جدید، زیرشاخههای زیادی پیدا کردهاست. یکی از مباحثی که در الهیات تبشیر مطرح میشود، الهیات نجات است. یعنی هدف مبشران و مبلغان از فعالیت تبشیری، نجات دیگران است.
شاخهی چهارم نیز، استراتژیهای تبشیری است. این استراتژیها متعدد است و یکی از مهمترینشان، زمینهمندسازی است. جان کلام این استراتژی آن است که اگر مبلغان در گذشته سعی میکردند اول فرهنگ جامعه را هدف قرار دهند، در اینجا خود را با همان زمینه فرهنگی موجود وفق میدهند؛ یعنی در همان زمینه و بستر، فعالیت تبلیغی خود را انجام میدهند. این استراتژی، اهمیت بسیاری دارد و بیشتر در جهان اسلام و جوامعی که در مقابل فرهنگ غرب موضعگیری میکنند، به کار میرود. یکی از مصادیق بارز این استراتژی، جنبش کاشت کلیسا یا همان کلیسای خانگی در جوامعی است که به تبشیریها اجازه ساخت ساختمان جدید برای کلیسا نمیدهند.
دیدگاهتان را بنویسید