خداشناسی، سنگ اول آدمیت است، انسانیت و آدمیت و اخلاق، بدون شناختن خدا، معنا ندارد؛ یعنی هیچ امر معنوی بدون اینکه سرسلسله معنویات پایش به میان آید، معنا ندارد. وقتی پایهای در روح بشر نباشد، چرا انسانیت؟ به من چه مربوط؟ آن انسان در مقابل من مثل درخت یا گوسفند است. اگر ایمان نباشد، اخلاق مثل اسکناسی است که پشتوانه نداشته باشد.¹
تمام اخلاقیات، مغایر با اصل منفعتپرستی است و التزام به هر یک از اینها، مستلزم یک نوع محرومیت مادی. آدمی باید دلیلی داشته باشد که رضایت به یک محرومیت بدهد. آنگاه رضایت میدهد که محرومیت را محرومیت نداند. این جهت، آنگاه میسر است که به ارزش معنویت پی برده و لذت آن را چشیده باشد.
بشر واقعا دو راه بیشتر ندارد؛ یا باید خودپرست و منفعتپرست باشد و به هیچ محرومیتی تسلیم نشود یا باید خداپرست باشد و محرومیتهایی را که به عنوان اخلاق، متحمل میشود، محرومیت نشمارد و لااقل جبرانشده بداند.²
۱. فلسفه اخلاق، ص۲۷۹
۲. بیستگفتار، ص۱۹۰
دیدگاهتان را بنویسید